ترانه

جامی که ز عشق در کشیدم

 آن را نچشیده سر کشیدم

چون مست شدم بهانه آمد

آن گه پس از آن بهانه آمد

جامی به سبوی شد مبدل

در مستی ام این ترانه آمد

 شادم که سبوی جان دلم شد

عشقت جو شراب در دلم شد

 مست گشتم و عاشقانه خوا ندم

عشق تو وجود و هستی ام شد

این مستی و این تب و ترانه

از برکت عشق حاصلم شد

پروینم و سر بر آستانت

درگاه تو جاه و منزلم شد.

پرویندخت صالح

traneh

1 دیدگاه برای «ترانه»

بیان دیدگاه